ماجرای خاستگاری فاطمه معتمدآریا از همسرش: از ترس کمیته بود!
شرح کامل چگونگی ازدواج فاطمه معتمد آریا با همسرش احمد حامد
خواستگاری احمد حامد از فاطمه معتمد آریا
خاطره فاطمه معتمدآریا از ماجرای ازدواج با همسرش
ماجرای ازدواج فاطمه معتمدآریا
فاطمه معتمدآریا در سال 1360 با احمد حامد ازدواج کرد و یک پسر به اسم نریمان حاصل این ازدواج است, در ادامه او ماجرای ازدواج و خواستگاری از همسرش را تعریف میکند.
فاطمه معتمدآریا از جمله بانوان توانای بازیگری ایران است که در نزدیک به سه دهه حضور در سینما توانسته کارنامه ای کاملا قابل قبول از خود برجای گذارد.
معتمدآریا که اخیرا به هیأت مدیره خانه سینما هم راه یافته زندگی خانوادگی پایداری هم دارد؛ یک زندگی 35 ساله با همسری به نام احمد حامد که در فیلمی با عنوان «بهمن» هم با معتمدآریا همبازی شد.
فاطمه معتمدآریا و همسرش
معتمدآریا
که این روزها فیلم «آباجان» را روی پرده دارد در یکی از تازه ترین
گفتگوهایش که با «فیلم» انجام شده ماجرای جالبی را درباره چگونگی ازدواجش با احمد حامد بیان کرده است. این بازیگر با فلاش بک به 35 سال قبل گفته است:
خانه
یکی از دوستانم بودم و دیدم شوهرم دارد با یکی پابرهنه توی حیاط بازی
میکند. پرسیدم کیه؟ گفتند این تازه از سوئد اومده و باسواده…من هم گفتم
ببینم چقدر سواد دارد و مقداری راجع به سینما و ادبیات حرف زدیم و چند روز
بعد مادرم گفت یکی از دوستانت زنگ زده که صدایش مثل آلن دلون است.
بازیگر «همسر» و «ناصرالدین شاه آکتور سینما» درباره چگونگی خواستگاری بیان داشته است:
چند
دفعه ای همدیگر را دیدیم و بعد از دو ماه به احمد گفتم با من ازدواج
میکنی؟ گفت من باید برگردم سوئد. گفتم ولش کن حالا بیا یک سال با هم زندگی
کنیم لااقل کمیته ما را نمیگیرد. اگر نخواستی بعد از یک سال جدا میشویم.
وی ادامه داده است:
احمد گفت فکر خوبیست. باید چه کنم؟ الان برویم پیش پدرت؟
گفتم:برویم.
یک موتور هوندا داشت؛ سوارش شدیم و آمدیم نیاوران. پدر من آدم منظم و بادیسیپلینی بود. ناگهان دید یک آدم ژولیده آمده جلوی در.
گفتم:دوست من میخواهد با شما حرف بزند.
گفت:بفرمایید.
احمد گفت:من آمدم خواستگاری دخترتان.
پدرم گفت:شما پدر و مادر ندارید؟
احمد گفت:پدر نه اما مادر دارم.
پدرم گفت:پس تشریف ببرید و با مادر بیایید !
و بالاخره با احمد ازدواج کردم و الان 35 سال است با هم زندگی میکنیم.
فاطمه معتمدآریا با اشاره به دوام ازدواجش اظهار داشته است:
من
تمایلم به وابستگی و یکی شدن بود اما احمد مدام مرا تشویق میکرد که باید
مستقل باشی. در طول 35 سال شاید 15 سال هم خانه نبودم و این شاید دلیلی است
بر استحکام خانواده ما.